سر فانوسی

به چشم خویش دیدم. و پندارم که هنوز میبینم که تنی بی سر، به راه خود میرفت و چنگ در گیسوان سر بریده زنی زده بود و این سر را چون فانوسی از دست آویخته بود.
قبل از جنایت او کشته شده بود.
چه میشود فردی پا روی وجدان و همدلی و انسانیتش میگذارد و تصمیم میگیرد سر یک زن را ببرد و آن را در یک میدان با دست بچرخاند.
همچین انسانی با یک ویروس منحوس از هنجارهای اجتماعی و قومیتی و … کشته میشود و سپس ویروس تمام جسد را به خدمت میگیرد. درست مانند زامبی که به افراد زنده حمله میکند اما این زامبی مغزی ندارد که با شلیک به آن بتوان متوقفش ساخت.